یادداشت 254 مامانی برای بهداد
*** شکوفه ی بهار نارنج من *** اول از دیشب بگم ...بابا که اومد رفتی جلو در وایسادی و زودتر از خود بابا کیفش رو دیدی !!!!!!!! اینقدر به این صحنه خندیدم که نگو ... از وقتی بابا لباساش رو عوض کرد تا موقع خواب در حال حرف زدن بودیم ... چقدر هم چشمامون چر از اشک شد و از هم قایمش کردیم ... بابایی چکمه هات رو هم از شمال اورد .. خیلی خوشگل و دخترونه بود !!! دورش هم خز داره و نازه ولی نذاشتی پات کنم ! ... حالا سر فرصت پات میکنم و عکس میگیرم محض یادگاری ! * از بدو تولدت با دارو خوردن مشکل داشتی ... اما این مدت موقع دارو خوردن بابا تو رو بغل میکرد و دستات رو نگه میداشت و تو به هوای بازی دهنت رو باز میکردی و من شربتت رو میدادم ...&nbs...
نویسنده :
نانا
23:59